خطرات ناشى از طلاق
خطرات ناشى از طلاق
خطرات ناشى از طلاق
ميزان طلاق در كشور آمريكا از سال 1867 ثبت گرديده است. در آن زمان اين ميزان به صورت 1 نفر در هر 3000 نفر در سال بوده است. تا سال 1911 اين درصدد به تدريج افزايش پيدا كرده و به 1 نفر در 1000 فرد رسيده است. در سال 1980 ميزان طلاق 5 به 1000 بوده كه مىتوان گفت كه 15 مرتبه بيشتر از 100 سال گذشته گرديده است. در اين روزها تقريبا نيمى از اولين ازدواجها به طلاق مىانجامد و حدود 5 الى 6 درصد از دومين ازدواجها نيز به همين نتيجه ختم مىشود.
طلاق داراى اثرات روحى و عاطفى روى كودكان مىباشد. همچنين اين عمل مىتواند روى عملكرد فرزندانمان در مدرسه، ارتباطاتشان با همكلاسىها و حتى در سلامت جسمى آنان اثر گذار باشد. هرگز نمىتوان طلاق را به عنوان موضوعى ساده تلقى كرد و چنين بيان نمود كه عدم حضور پدر در خانواده تأثيرى در روند زندگى نمىگذارد. عملكرد و عكسالعمل فرزندان در موارد طلاق، با زمانى كه پدر يا مادر خود را به واسطهى مرگ از دست داده باشند و يا از زمان تولد تنها يكى از والدين حضور داشته باشد، متفاوت است. رفتارهاى غير اجتماعى و عملكردهاى نادرست و پر از مشكل، در كودكانى كه شاهد طلاق پدر و مادر بودهاند نسبت به آنانى كه يكى از والدين خود را به خاطر مرگ از دست دادهاند بيشتر است.
بر اساس تحقيقاتى كه سبب تعجب بسيارى از روشنفكران نيز گرديده است، اين خود طلاق نيست كه روى فرزندان اثر مىگذارد بلكه بيشتر كيفيت طلاق و موقعيت زندگى فرزندان بعد از طلاق است كه داراى اهميت مىباشد و تأثير جدى روى زندگى آنان مىگذارد.
حال سؤالى كه مطرح مىشود اين است كه فرزندان تا چه اندازه بايد در مورد علل جدايى پدر و مادر بدانند. اين جاست كه تصميم گيرى و قضاوت درست مطرح مىگردد.همان طور كه دكتر دوزن (1) هم بيان داشته است،والدين بايد حقيقت را به فرزندان بگويند و نه غير آن را؛ البته لازم نيست كه تمامى مطالب به طور كامل براى فرزندان آشكار گردد. بايد به خاطر داشت كه فرزندان مىتوانند موقعيتهاى مشكل را نيز درك كنند و پيرامون آن با والدين خود بحث و گفتگو نمايند. البته هرگز نبايد قضاوتى را انجام دهند و يا يكى از والدين را مقصر شمارند. مهم است كه فرزندان آگاه باشند كه علت جدايى پدر و مادر به خاطر خطاها و اشتباهات بچهها نيست.
اغلب كودكان در هنگام جدايى پدر و مادر، احساس گناه و تقصير مىكنند، اما لازم است كه به آنها گوشزد شود:«شما فرزندان علت و عامل به وجود آمدن اين جدايى نيستيد»، «بچهها عامل جدايى نيستند بلكه اين خود بزرگترها هستند كه مسبب اصلى طلاقند.» اين پيام بايد بيشتر از يك بار به بچهها گفته شود و در مراحل مختلف چه پيش از جدايى، چه هنگام جدايى و حتى مدتها بعد از آن، اگر ضرورت داشته باشد، بايد به آنها گوشزد شود كه مسبب جدايى والدين نمىباشند. احساس گناه و تقصير و همچنين شك و ترديدى كه فرزندان به واسطهى طلاق پدر و مادر دچار آن مىشوند مىتواند مدتهاى مديدى با آنها باقى بماند و باعث آزارشان گردد.
دروغ گفتن در مورد اين مسئله كه كدام يك از والدين (پدر يا مادر) خواهان جدايى است عقيدهى نادرستى مىباشد و ضمنا وانمود نمودن اين كه، اين جدايى دو جانبه است در صورتى كه خلاف آن صحت داشته باشد، امر پسنديدهاى نيست زيرا بچهها به زودى از رفتار والدين و برخورد آنها متوجه حقيقت خواهند گرديد. همچنين درست نيست كه يكى از والدين خود را فرد محترمى نشان دهد و طرف مقابل خود را شخص غير منطقى و بدى جلوه دهد. فرزندان هم خواهان پدر و هم مادر خود هستند و در صورتى كه از آنها خواسته شود يكى را انتخاب كنند اين عمل دشوارى برايشان خواهد بود.
1- هرگز به فرزندانتان نگوييد كه جدايى پدر و مادر به خاطر خطا و اشتباه او بوده است. بيان اين مطلب نشانگر اين موضوع است كه آنها پدر و مادرى بيمار و بسيار آشفتهاند كه خطا و اشتباه ازدواج خود را به گردن فرزندشان مىاندازند. پس والدين هرگز نبايد چنين عكسالعملى داشته باشند. ولى به هر حال بعضى از والدين اين گونه رفتار مىكنند و گاهى اوقات شاهد حوادث ناگوارى خواهيم بود. اثرات احساسى و عاطفى ناشى از مقصر دانستن كودك، مىتواند براى فرزندان بسيار مخرب و ويران كننده باشد. بيشتر كودكان از اين كه مقصر اصلى جدايى پدر و مادر تلقى گردند، ترس و واهمه دارند، پس نياز است كه والدين به فرزند خود اطمينان كامل دهند كه مسبب اين جدايى و شكست در ازدواج خود آنها هستند نه فرزندشان.
2- هيچ گاه به يكديگر آسيب و صدمهى جسمى وارد نكنيد. اگر چنين عملى خصوصا در مقابل فرزندان انجام گيرد، ضربهى روحى و عاطفى ناشى از اين عمل بسيار نگران كننده و وخيم خواهد بود. بچهها اصولا مىخواهند كه والدينشان در كنار يكديگر زندگى كرده و خانوادهى باثباتى داشته باشند. سوء استفاده و آسيبهاى جسمى، مخالف اين آرزوى فرزندان است و به عنوان بدترين حادثهاى است كه فرزندان در زندگى تجربه مىكنند. اگر شما آن قدر عصبانى هستيد كه براى صدمه زدن فيزيكى و جسمى آمادگى داريد پس بايد فورا منزل را ترك كنيد تا خونسردى خود را مجددا به دست آوريد. حتى ممكن است كه در اين موارد نياز به درمان داشته باشيد كه عصبانيت شما را فرو نشاند.
3- اجازه ندهيد كه وابستگان، يكى از شما را (چه پدر و چه مادر) در مقابل فرزندان مورد انتقاد قرار دهند: در اين جا لازم به ذكر است كه طلاق مسبب ايجاد عصبانيت و تنفر در ميان اعضاى خانواده و وابستگان دو طرف است و جدايى دو نفر سبب عكسالعمل خودشان نمىگردد. اگر چه وابستگان ممكن است توجه خاصى به يكى از والدين داشته باشند و جانبدارى و دفاع از او را به عهده بگيرند اما اين توجهات به يكى و انتقاد از ديگرى براى فرزندان مخرب و مضر مىباشد. پس به وابستگان، خويشان و دوستان خود يادآور شويد كه در مقابل فرزندان از ديگرى انتقاد نكرده و يا او را مقصر قلمداد نكنند.
4- به فرزندتان نگوييد كه شما مايل نيستيد كه او با طرف مقابلتان (پدرش يا مادرش) به بيرون و گردش برود و زمانى را با او سپرى كند: بيشتر فرزندان هم پدر و هم مادر را دوست مىدارند و به ابراز عشق و علاقهى آنها نيازمندند. فرزندان هرگز مايل نيستند كه آلت دست والدين قرار بگيرند و مادر از يك سو و پدر از سوى ديگر او را به سوى خود بكشد. اگر شما به عنوان يكى از والدين در مورد سپرى كردن وقت فرزندتان با پدرش يا مادرش دچار مشكل هستيد بايد اين موضوع را با كارشناس خانواده مطرح كرده و فرزند خود را از بحث و جدلهاى خطرناك و زيانبار رها سازيد.
5- در هنگام حضور فرزندتان با يكديگر دعوا نكنيد: والدين بايد به خاطر داشته باشند كه سلامت روحى و روانى فرزند با وجود جنگ و دعواهاى لفظى ميان پدر و مادر به خطر مىافتد. زيرا فرزندان عاشق پدر و مادر خود هستند و مايل به شنيدن اين جدلها نمىباشند. بحث و گفتگوهاى خود را در پشت درهاى بسته انجام دهيد و حتى بهتر است كه در مكانى به بحث بپردازيد كه فرزندان حضور ندارند و نمىتوانند گفتگوهاى شما را بشنوند.
6- هرگز مطالب و گفتههاى ناپسند را در مورد همسرتان ابراز نداريد، زيرا اين عمل اثر نامطلوبى روى فرزندتان خواهد گذاشت: والدين بايد به اهميت اين موضوع توجه داشته باشند و به هيچ وجه مطالب ناپسند را در مقابل فرزندان ابراز ندارند. اگر شما نياز داريد كه از همسر خود شكايتى و يا گلهاى داشته باشيد، حتما با يك روانكاو يا دوست در ميان بگذاريد نه با فرزندتان.
7- از فرزند خود نخواهيد كه حيوانات خانگى و يا چيزهايى را كه دوست دارد كنار گذارد و رها كند، به خاطر جدايى شما فرزندتان نبايد تنبيه شود و يا از چيزهايى كه دوست دارد محروم گردد. به فرزند خود اجازه دهيد كه حيوانات خانگى خود، اسباب بازىهاى مورد علاقهاش و چيزهايى را كه برايش ارزشمند است حفظ و نگهدارى كند.
8- به خاطر اين جدايى، غم و ناراحتى خود را در مقابل فرزندتان ابراز نداريد:
فرزندتان به خاطر طلاق دچار سردرگمى است و غم، گناه و تقصير را تجربه كرده است. اگر شما به خاطر اين جدايى دچار غم و ناراحتى هستيد اين امرى شايع و قابل درك است. پس آن را با دوستان، اعضاى خانواده و يا روانكاو در ميان بگذاريد و از حمايت و راهنمايى آنان سود ببريد.
9- از فرزند خود در مورد زندگى خصوصى همسر قبلى خود سؤال نكنيد: هيچ يك از فرزندان طلاق نبايد در موقعيتى قرار بگيرند كه به عنوان جاسوس و خبرچين پدر و مادر از آنها استفاده شود. اين مسئله سبب احساس گناه و تقصير در فرزند و كاهش صداقت و وفادارى او مىگردد. اگر شما وسوسه مىشويد كه از فرزند خود سؤالاتى پيرامون وضعيت اجتماعى، دوستان و وضعيت مالى همسر سابق خود بپرسيد، با اين وسوسه مقابله كنيد و به جاى آن مستقيما از خود او بپرسيد و اگر چنين چيزى امكان ندارد پس اجازه دهيد اين مسئله در ابهام باقى بماند.
10- اجازه ندهيد كه دوستان و همسايگان از همسر سابق شما، نزد فرزندتان انتقاد كنند: اين مسئله درست همانند همان مطالبى است كه پيرامون وابستگان و خويشان خود، پيشتر مطرح كرديم. ممكن است همسايگان بخواهند براى نشان دادن توجه و وفاداريشان به شما، بر ضد همسر سابقتان مطالبى را ابراز بدارند و از او انتقاد كنند. بايد بدانيد كه در واقع كسى كه در اين ميان آسيب خواهد ديد فرزند دلبندتان خواهد بود. اگر شما شاهد چنين مسئلهاى هستيد حتما از همسايگان خود بخواهيد كه در مقابل فرزندتان از همسر سابقتان به طور مستقيم انتقاد نكنند.
به فرزندان بگوييد كه از آنها مراقبت و نگهدارى خواهد شد. جدايى و طلاق براى فرزندان وحشتآور است. زيرا اين عمل دنياى آنها را غمناك و آشفته مىسازد. فرزندان بايد بدانند كه والدين هنوز هم عاشق آنها هستند.سؤالات ابتدايى و اساسى كه ممكن است بعد از طلاق پدر و مادر مطرح گردد شامل موارد زير است: بچهها كجا زندگى خواهد كرد؟ چه زمانى و چگونه پدر خود را ملاقات خواهند كرد؟ در كدام مدرسه ادامهى تحصيل خواهند داد؟ و غيره... كودكان بايد بدانند كه دنيايشان به پايان نرسيده است بلكه تنها در بعضى از جهات تغييراتى كرده است. به فرزندان اجازه دهيد كه سؤالات خود را بپرسند، به اضطراب و ترسهاى آنان توجه داشته باشيد و به سؤالاتشان به روشنى، مستقيم و با صداقت جواب دهيد.
حقيقت را براى آنها بيان كنيد و نحوهى بيان شما به گونهاى قابل فهم براى آنان باشد. نيازى نيست كه فرزندان همهى جزئيات را پيرامون علت جدايى پدر و مادر بدانند. حقيقتا در ميان گذاشتن همهى مشكلات با فرزندان به هيچ وجه مناسب نيست و براى سلامت روحى آنان خطرناك و مضر مىباشد. به هر حال بيشتر فرزندان مىخواهند در مورد علت طلاق مطالبى را بدانند كه حقيقت داشته باشد و براى آنان قابل درك و فهم باشد. در اين مورد بايد حساس بوده و به بلوغ فكرى فرزندشان توجه داشته باشند و مطالب را به گونهاى قابل فهم به آنان تفهيم كنند. حتى ديده مىشود كه فرزندان بسيار كم سن و سال نيز مىتوانند اين مسئله را درك كنند كه گاهى اوقات اگر پدر و مادر جدا از يكديگر زندگى كنند خوشبختتر خواهند بود. ممكن است فرزندان مايل به شنيدن چنين مطلبى از زبان پدر يا مادر خود نباشند ولى خود مىتوانند از تغييرى كه در زندگى ايجاد مىگردد اين موضوع را درك كنند.
وقتى كه به فرزندان پيرامون علل جدايى، توضيحات كافى داده نشود ممكن است آنها نيز همچون ديگران براى خود فرضيهبافى كرده و حدسهايى بزنند. به طور مثال دختر 5 سالهاى كه والدينش در مورد علت جدايى خود با او صحبت نكردهاند ممكن است سالها با اين تصور زندگى كند كه مسبب اين جدايى من بودهام، چون شبى كه هويج كنار غذايم را نخوردم والدين با هم بحث و گفتگو داشتهاند و سپس از هم جدا شدهاند. نكته اين جاست كه اين پدر و مادر از تصور و خيال فرزند خود آگاهى ندارند و نمىدانند كه با رفتار نادرست خود و عدم روشن نمودن علت جدايىشان، اين تقصير و سرزنش را بر گردن و شانههاى فرزند 5 سالهى خود انداختهاند. اين احساس گناه زمانى به پايان خواهد رسيد كه يكى از والدين بنشيند و خالصانه و مستقيم با فرزند خود صحبت كند و علل اين جدايى را برايش بازگو نمايد.
سعى كنيد تا جايى كه ممكن است زندگى فرزندتان را ثابت و استوار نماييد. البته جدايى عاملى است كه سبب تغييراتى در زندگى خانوادگى مىگردد. تغييرات اساسى و كاهش استوارى زندگى به واسطهى طلاق، ممكن است سبب ايجاد اضطراب و احساس عدم حمايت در فرزند گردد. هر كودكى نياز به احساس امنيت و ثبات روحى و جسمى دارد. اقامت داشتن در همان منزل قبلى، حضور در همان مدرسه، سپرى كردن اوقات فراغت با دوستان قديمى و همچنين حضور در همان فعاليتهاى اجتماعى، سبب ايجاد ثبات و امنيت، آرامش روحى و روانى در كودك مىگردد. قابل ذكر است كه اگر يكى از والدين و يا هر دو آنان بعد از جدايى تمايل به شروع زندگى جديد خود، در محلى جديد نمايند و تغييرات اساسى را در محيط زندگى خود ايجاد كنند فرزندان به ندرت به اين مسئله روى خوش نشان مىدهند.
به گونهاى عمل كنيد كه فرزندتان به هر دو شما دسترسى داشته باشند و از محبت هر دو شما بهره بگيرند. يكى از ترسهاى شايعى كه بچههاى طلاق با آن مواجهاند ترس از ترك شدن توسط والدين مىباشد كه از لحاظ عاطفى روى آنان اثرگذار است. وظيفهى پدر و مادر اين است كه از ترسها بكاهند و اين تنها با حرف و صحبت امكانپذير نيست بلكه حضور مستمر فيزيكى و مشغول ساختن خود در فعاليتهاى فرزندمان را مىطلبد. همچنين وقتى كه فرزندان تمايل دارند كه با پدر و مادر خود تلفنى صحبت كنند بايد اين امكان براى آنان فراهم شود. يكى از مخربترين عوامل نفوذى در طلاق اين است كه والدين واقعا از نظر روحى و عاطفى فرزند را به حال خود رها مىكنند و اين موضوع هم مىتواند به دليل خود شيفتگى فرد باشد و يا به خاطر مشكلات روحى و عاطفى خود پدر و مادر است. در چنين مواردى كمبود پدر و يا مادر جدا احساس مىشود و والدين بايد مشكل خود را از طريق روان درمانها و روانشناسان حل نمايند.
اين موضوع مهمترين عاملى است كه به ما مىآموزد چطور با مسئله جدايى به خوبى و به درستى كنار بياييم. تحقيقات بسيارى حاكى از اين مسئله مىباشد كه وقتى كشمكش و تضاد ميان پدر و مادر به اوج خود مىرسد، فشار روحى و عصبى در هر يك از افراد خانواده افزايش مىيابد و در اين زمان فرزندان براى وفق دادن خود با اين زندگى و كنار آمدن با آن دچار مشكل مىشوند. نكتهى جالب اين جاست كه اين موضوع تنها در خانوادههايى كه طلاق در آن صورت گرفته صدق نمىكند بلكه در خانوادههايى كه در آستانهى جدايى هستند نيز ديده مىشود. بايد به خاطر داشت كه ميزان كشمكش والدين چه پيش از طلاق و چه پس از آن، در شدت اين موضوع مؤثر است.
زن و شوهرى كه از يكديگر جدا شدهاند بايد به خاطر فرزندشان سعى كنند كه روى تصميمات مهم زندگى خود توافق داشته باشند چون اين مسئله روى زندگى فرزند مؤثر است. همچنين والدين بايد به خاطر داشته باشند كه بعد از طلاق، روى اهداف مشترك زندگى نيز بايد با يكديگر همكارى و همدلى داشته باشند تا فرزندان دچارمشكل نگردند، البته بايد گفت كه اگر در كنار هم بودن به خاطر بچهها، يادآور ازدواج غلط و كشمكشهاى آنان باشد، اين عمل توصيه نمىشود. هيچ كس بر اين باور نيست كه كنار آمدن با موضوع طلاق امر سادهاى است. قطعا اين مسئله با مشكلات زيادى روبرو است، اما نكتهاى كه وجود دارد اين است كه والدين بايد مسئوليتهاى خود را در قبال فرزندشان تقسيم كرده و ضمنا هر كارى را كه در كاهش عصبانيت و مشكلات جدايى مؤثر واقع مىشود، در نظر بگيرند و تا جايى كه ممكن است به خاطر فرزندان، با همسر سابق خود همكارى كنند.
همان طور كه پيشتر ذكر شد، ضرورت دارد كه به خاطر سلامت روحى و روانى فرزندان، بعد از طلاق براى آنان محيط مناسب و سازمان يافتهاى را ترتيب دهيم. به عنوان يك قانون بايد بدانيم كه هر چه تغييرات زندگى فرزندان بعد از طلاق بيشتر باشد، مشكلات آنها براى وفق دادن خود با اين موقعيت جديد، افزون خواهد شد. اين تغييرات شامل مسائل اقتصادى، وضعيت و مكان زندگى و در نهايت رسيدگى به علايق و فعاليتهاى آنان مىباشد. هنگامى كه مادر خانواده كه مسئوليت اداره فرزندان را به عهده گرفته است دچار مشكلات مالى گردد، در اين صورت كودكان نمىتوانند خود را با زندگى جديد وفق دهند. زيرا به علت مشكلات مالى، فعاليتهاى اجتماعى و امكانات آنان دچار تحول مىگردد و خواستههاى فرزندان برآورده نمىشود. محيط مناسب و استوار به اين معنى است كه مسئوليتها، مقررات و انتظارات زندگى شبيه و همچون گذشته ادامه پيدا كند. اگر يكى از والدين ملايم و با گذشت باشد و ديگرى سختگير، يا يكى از آنها ولخرج بوده در حالى كه ديگرى خسيس باشد، اين امر باعث سردرگمى فرزندان مىگردد و به ناچار احساس تنفر از يكى از آنان ايجاد مىشود چون فرزندان تصور مىكنند كه والدين در برآوردن انتظارات آنها انصاف را رعايت نمىكنند.
وقتى كه بعضى از والدين به خاطر اذيت كردن همسر سابق خود، از ملاقات فرزند خود با او ممانعت مىكنند اين مسئله تأثير زيانبارى را روى فرزندشان مىگذارد و اثر مخرب آن به روى كودك بيشتر از همسر سابقشان است. به طور كلى مىتوان گفت كه هر چه كشمكش و تضاد كمتر باشد براى هر دو طرف بهتر خواهد بود. هيچ گاه نبايد فرزندان به عنوان دستاويز و بهانه در كشمكشهاى بين زن و شوهر مورد استفاده قرار گيرند، حقوق حضانت و سرپرستى بايد مورد احترام واقع شود و برنامههاى ملاقات فرزند نيز بايد از پيش تعيين شده باشد. عامل مهمى كه بعد از طلاق در وفق دادن فرزند با زندگى جديد مؤثر است بر اين اساس است كه چقدر والدين تلاش مىكنند كه ارتباطات جديد و ثابت و استوارى را به طور موفقيتآميزى با فرزند خود برقرار كنند. هر چه برخورد فرزند با پدر و مادرش بيشتر باشد و هر چه اين برخوردها و ارتباطات سازندهتر باشد در اين صورت بهتر مىتواند خود را با تغييرات جديد زندگى وفق دهد.
به طور خلاصه مىتوان گفت كه تغييرات ناشى از جدايى پدر و مادر در زندگى افراد خانواده، به مقدار زيادى با چگونگى برخورد والدين با اين موضوع ارتباط دارد و اين كه چطور والدين با اين مسئله روبرو مىشوند و از عهدهى مشكلات آن برمىآيند. اگر جدايى به طور درست و مناسبى صورت گيرد مىتوان گفت كه از يك ازدواج و زندگى ناموفق بهتر خواهد بود، چون فرزندان ديگر شاهد جنگ و دعواهاى پدر و مادر خود نخواهند بود. بايد به خاطر داشت كه در طلاق، اين پدر و مادر هستند كه از يكديگر جدا مىشوند نه فرزندان، اين بدان معناست كه شكست در زندگى زناشويى به معنى پايان مسئوليتهاى پدر و مادر در قبال تربيت و پرورش فرزندانشان نيست. در صورت جدايى والدين، پدر و مادر مسئوليتپذير، بايد تمام تلاش خود را براى مهار تنفر و عصبانيت بنمايند و در مورد مسائل بنيادى زندگى فرزندان، با هم توافق كنند تا بتوانند نيازهاى آنان را برآورده كرده در مراحل مهم زندگى در كنار آنها باشند. اگر انجام اين كار براى والدين مشكل است در اين صورت بايد به فكر حل اين مشكل از طريق مشاوره درمانى باشند تا بتوانند بر مشكلات ناشى از طلاق فايق آيند و اين دردها و سختىهاى جدايى را با وظيفهى پدر و مادرى خود در هم نياميزند و به مسئوليتهاى پدر و مادرى خود بهتر بينديشند و عمل كنند.
كودكان را آلت دست خود قرار ندهيد
طلاق داراى اثرات روحى و عاطفى روى كودكان مىباشد. همچنين اين عمل مىتواند روى عملكرد فرزندانمان در مدرسه، ارتباطاتشان با همكلاسىها و حتى در سلامت جسمى آنان اثر گذار باشد. هرگز نمىتوان طلاق را به عنوان موضوعى ساده تلقى كرد و چنين بيان نمود كه عدم حضور پدر در خانواده تأثيرى در روند زندگى نمىگذارد. عملكرد و عكسالعمل فرزندان در موارد طلاق، با زمانى كه پدر يا مادر خود را به واسطهى مرگ از دست داده باشند و يا از زمان تولد تنها يكى از والدين حضور داشته باشد، متفاوت است. رفتارهاى غير اجتماعى و عملكردهاى نادرست و پر از مشكل، در كودكانى كه شاهد طلاق پدر و مادر بودهاند نسبت به آنانى كه يكى از والدين خود را به خاطر مرگ از دست دادهاند بيشتر است.
بر اساس تحقيقاتى كه سبب تعجب بسيارى از روشنفكران نيز گرديده است، اين خود طلاق نيست كه روى فرزندان اثر مىگذارد بلكه بيشتر كيفيت طلاق و موقعيت زندگى فرزندان بعد از طلاق است كه داراى اهميت مىباشد و تأثير جدى روى زندگى آنان مىگذارد.
آيا طلاق خوب است يا بد
عكس العمل بچهها نسبت به طلاق
چگونه فرزندان را در مورد جدايى پدر و مادر مطلع سازيم
حال سؤالى كه مطرح مىشود اين است كه فرزندان تا چه اندازه بايد در مورد علل جدايى پدر و مادر بدانند. اين جاست كه تصميم گيرى و قضاوت درست مطرح مىگردد.همان طور كه دكتر دوزن (1) هم بيان داشته است،والدين بايد حقيقت را به فرزندان بگويند و نه غير آن را؛ البته لازم نيست كه تمامى مطالب به طور كامل براى فرزندان آشكار گردد. بايد به خاطر داشت كه فرزندان مىتوانند موقعيتهاى مشكل را نيز درك كنند و پيرامون آن با والدين خود بحث و گفتگو نمايند. البته هرگز نبايد قضاوتى را انجام دهند و يا يكى از والدين را مقصر شمارند. مهم است كه فرزندان آگاه باشند كه علت جدايى پدر و مادر به خاطر خطاها و اشتباهات بچهها نيست.
اغلب كودكان در هنگام جدايى پدر و مادر، احساس گناه و تقصير مىكنند، اما لازم است كه به آنها گوشزد شود:«شما فرزندان علت و عامل به وجود آمدن اين جدايى نيستيد»، «بچهها عامل جدايى نيستند بلكه اين خود بزرگترها هستند كه مسبب اصلى طلاقند.» اين پيام بايد بيشتر از يك بار به بچهها گفته شود و در مراحل مختلف چه پيش از جدايى، چه هنگام جدايى و حتى مدتها بعد از آن، اگر ضرورت داشته باشد، بايد به آنها گوشزد شود كه مسبب جدايى والدين نمىباشند. احساس گناه و تقصير و همچنين شك و ترديدى كه فرزندان به واسطهى طلاق پدر و مادر دچار آن مىشوند مىتواند مدتهاى مديدى با آنها باقى بماند و باعث آزارشان گردد.
دروغ گفتن در مورد اين مسئله كه كدام يك از والدين (پدر يا مادر) خواهان جدايى است عقيدهى نادرستى مىباشد و ضمنا وانمود نمودن اين كه، اين جدايى دو جانبه است در صورتى كه خلاف آن صحت داشته باشد، امر پسنديدهاى نيست زيرا بچهها به زودى از رفتار والدين و برخورد آنها متوجه حقيقت خواهند گرديد. همچنين درست نيست كه يكى از والدين خود را فرد محترمى نشان دهد و طرف مقابل خود را شخص غير منطقى و بدى جلوه دهد. فرزندان هم خواهان پدر و هم مادر خود هستند و در صورتى كه از آنها خواسته شود يكى را انتخاب كنند اين عمل دشوارى برايشان خواهد بود.
بايد به فرزندان فرصت داده شود تا احساساتشان را ابراز كنند
مواردى كه بعد از طلاق نبايد براى فرزندان اتفاق بيفتد
1- هرگز به فرزندانتان نگوييد كه جدايى پدر و مادر به خاطر خطا و اشتباه او بوده است. بيان اين مطلب نشانگر اين موضوع است كه آنها پدر و مادرى بيمار و بسيار آشفتهاند كه خطا و اشتباه ازدواج خود را به گردن فرزندشان مىاندازند. پس والدين هرگز نبايد چنين عكسالعملى داشته باشند. ولى به هر حال بعضى از والدين اين گونه رفتار مىكنند و گاهى اوقات شاهد حوادث ناگوارى خواهيم بود. اثرات احساسى و عاطفى ناشى از مقصر دانستن كودك، مىتواند براى فرزندان بسيار مخرب و ويران كننده باشد. بيشتر كودكان از اين كه مقصر اصلى جدايى پدر و مادر تلقى گردند، ترس و واهمه دارند، پس نياز است كه والدين به فرزند خود اطمينان كامل دهند كه مسبب اين جدايى و شكست در ازدواج خود آنها هستند نه فرزندشان.
2- هيچ گاه به يكديگر آسيب و صدمهى جسمى وارد نكنيد. اگر چنين عملى خصوصا در مقابل فرزندان انجام گيرد، ضربهى روحى و عاطفى ناشى از اين عمل بسيار نگران كننده و وخيم خواهد بود. بچهها اصولا مىخواهند كه والدينشان در كنار يكديگر زندگى كرده و خانوادهى باثباتى داشته باشند. سوء استفاده و آسيبهاى جسمى، مخالف اين آرزوى فرزندان است و به عنوان بدترين حادثهاى است كه فرزندان در زندگى تجربه مىكنند. اگر شما آن قدر عصبانى هستيد كه براى صدمه زدن فيزيكى و جسمى آمادگى داريد پس بايد فورا منزل را ترك كنيد تا خونسردى خود را مجددا به دست آوريد. حتى ممكن است كه در اين موارد نياز به درمان داشته باشيد كه عصبانيت شما را فرو نشاند.
3- اجازه ندهيد كه وابستگان، يكى از شما را (چه پدر و چه مادر) در مقابل فرزندان مورد انتقاد قرار دهند: در اين جا لازم به ذكر است كه طلاق مسبب ايجاد عصبانيت و تنفر در ميان اعضاى خانواده و وابستگان دو طرف است و جدايى دو نفر سبب عكسالعمل خودشان نمىگردد. اگر چه وابستگان ممكن است توجه خاصى به يكى از والدين داشته باشند و جانبدارى و دفاع از او را به عهده بگيرند اما اين توجهات به يكى و انتقاد از ديگرى براى فرزندان مخرب و مضر مىباشد. پس به وابستگان، خويشان و دوستان خود يادآور شويد كه در مقابل فرزندان از ديگرى انتقاد نكرده و يا او را مقصر قلمداد نكنند.
4- به فرزندتان نگوييد كه شما مايل نيستيد كه او با طرف مقابلتان (پدرش يا مادرش) به بيرون و گردش برود و زمانى را با او سپرى كند: بيشتر فرزندان هم پدر و هم مادر را دوست مىدارند و به ابراز عشق و علاقهى آنها نيازمندند. فرزندان هرگز مايل نيستند كه آلت دست والدين قرار بگيرند و مادر از يك سو و پدر از سوى ديگر او را به سوى خود بكشد. اگر شما به عنوان يكى از والدين در مورد سپرى كردن وقت فرزندتان با پدرش يا مادرش دچار مشكل هستيد بايد اين موضوع را با كارشناس خانواده مطرح كرده و فرزند خود را از بحث و جدلهاى خطرناك و زيانبار رها سازيد.
5- در هنگام حضور فرزندتان با يكديگر دعوا نكنيد: والدين بايد به خاطر داشته باشند كه سلامت روحى و روانى فرزند با وجود جنگ و دعواهاى لفظى ميان پدر و مادر به خطر مىافتد. زيرا فرزندان عاشق پدر و مادر خود هستند و مايل به شنيدن اين جدلها نمىباشند. بحث و گفتگوهاى خود را در پشت درهاى بسته انجام دهيد و حتى بهتر است كه در مكانى به بحث بپردازيد كه فرزندان حضور ندارند و نمىتوانند گفتگوهاى شما را بشنوند.
6- هرگز مطالب و گفتههاى ناپسند را در مورد همسرتان ابراز نداريد، زيرا اين عمل اثر نامطلوبى روى فرزندتان خواهد گذاشت: والدين بايد به اهميت اين موضوع توجه داشته باشند و به هيچ وجه مطالب ناپسند را در مقابل فرزندان ابراز ندارند. اگر شما نياز داريد كه از همسر خود شكايتى و يا گلهاى داشته باشيد، حتما با يك روانكاو يا دوست در ميان بگذاريد نه با فرزندتان.
7- از فرزند خود نخواهيد كه حيوانات خانگى و يا چيزهايى را كه دوست دارد كنار گذارد و رها كند، به خاطر جدايى شما فرزندتان نبايد تنبيه شود و يا از چيزهايى كه دوست دارد محروم گردد. به فرزند خود اجازه دهيد كه حيوانات خانگى خود، اسباب بازىهاى مورد علاقهاش و چيزهايى را كه برايش ارزشمند است حفظ و نگهدارى كند.
8- به خاطر اين جدايى، غم و ناراحتى خود را در مقابل فرزندتان ابراز نداريد:
فرزندتان به خاطر طلاق دچار سردرگمى است و غم، گناه و تقصير را تجربه كرده است. اگر شما به خاطر اين جدايى دچار غم و ناراحتى هستيد اين امرى شايع و قابل درك است. پس آن را با دوستان، اعضاى خانواده و يا روانكاو در ميان بگذاريد و از حمايت و راهنمايى آنان سود ببريد.
9- از فرزند خود در مورد زندگى خصوصى همسر قبلى خود سؤال نكنيد: هيچ يك از فرزندان طلاق نبايد در موقعيتى قرار بگيرند كه به عنوان جاسوس و خبرچين پدر و مادر از آنها استفاده شود. اين مسئله سبب احساس گناه و تقصير در فرزند و كاهش صداقت و وفادارى او مىگردد. اگر شما وسوسه مىشويد كه از فرزند خود سؤالاتى پيرامون وضعيت اجتماعى، دوستان و وضعيت مالى همسر سابق خود بپرسيد، با اين وسوسه مقابله كنيد و به جاى آن مستقيما از خود او بپرسيد و اگر چنين چيزى امكان ندارد پس اجازه دهيد اين مسئله در ابهام باقى بماند.
10- اجازه ندهيد كه دوستان و همسايگان از همسر سابق شما، نزد فرزندتان انتقاد كنند: اين مسئله درست همانند همان مطالبى است كه پيرامون وابستگان و خويشان خود، پيشتر مطرح كرديم. ممكن است همسايگان بخواهند براى نشان دادن توجه و وفاداريشان به شما، بر ضد همسر سابقتان مطالبى را ابراز بدارند و از او انتقاد كنند. بايد بدانيد كه در واقع كسى كه در اين ميان آسيب خواهد ديد فرزند دلبندتان خواهد بود. اگر شما شاهد چنين مسئلهاى هستيد حتما از همسايگان خود بخواهيد كه در مقابل فرزندتان از همسر سابقتان به طور مستقيم انتقاد نكنند.
آنچه كه فرزندان نياز دارند
به فرزندان بگوييد كه از آنها مراقبت و نگهدارى خواهد شد. جدايى و طلاق براى فرزندان وحشتآور است. زيرا اين عمل دنياى آنها را غمناك و آشفته مىسازد. فرزندان بايد بدانند كه والدين هنوز هم عاشق آنها هستند.سؤالات ابتدايى و اساسى كه ممكن است بعد از طلاق پدر و مادر مطرح گردد شامل موارد زير است: بچهها كجا زندگى خواهد كرد؟ چه زمانى و چگونه پدر خود را ملاقات خواهند كرد؟ در كدام مدرسه ادامهى تحصيل خواهند داد؟ و غيره... كودكان بايد بدانند كه دنيايشان به پايان نرسيده است بلكه تنها در بعضى از جهات تغييراتى كرده است. به فرزندان اجازه دهيد كه سؤالات خود را بپرسند، به اضطراب و ترسهاى آنان توجه داشته باشيد و به سؤالاتشان به روشنى، مستقيم و با صداقت جواب دهيد.
حقيقت را براى آنها بيان كنيد و نحوهى بيان شما به گونهاى قابل فهم براى آنان باشد. نيازى نيست كه فرزندان همهى جزئيات را پيرامون علت جدايى پدر و مادر بدانند. حقيقتا در ميان گذاشتن همهى مشكلات با فرزندان به هيچ وجه مناسب نيست و براى سلامت روحى آنان خطرناك و مضر مىباشد. به هر حال بيشتر فرزندان مىخواهند در مورد علت طلاق مطالبى را بدانند كه حقيقت داشته باشد و براى آنان قابل درك و فهم باشد. در اين مورد بايد حساس بوده و به بلوغ فكرى فرزندشان توجه داشته باشند و مطالب را به گونهاى قابل فهم به آنان تفهيم كنند. حتى ديده مىشود كه فرزندان بسيار كم سن و سال نيز مىتوانند اين مسئله را درك كنند كه گاهى اوقات اگر پدر و مادر جدا از يكديگر زندگى كنند خوشبختتر خواهند بود. ممكن است فرزندان مايل به شنيدن چنين مطلبى از زبان پدر يا مادر خود نباشند ولى خود مىتوانند از تغييرى كه در زندگى ايجاد مىگردد اين موضوع را درك كنند.
وقتى كه به فرزندان پيرامون علل جدايى، توضيحات كافى داده نشود ممكن است آنها نيز همچون ديگران براى خود فرضيهبافى كرده و حدسهايى بزنند. به طور مثال دختر 5 سالهاى كه والدينش در مورد علت جدايى خود با او صحبت نكردهاند ممكن است سالها با اين تصور زندگى كند كه مسبب اين جدايى من بودهام، چون شبى كه هويج كنار غذايم را نخوردم والدين با هم بحث و گفتگو داشتهاند و سپس از هم جدا شدهاند. نكته اين جاست كه اين پدر و مادر از تصور و خيال فرزند خود آگاهى ندارند و نمىدانند كه با رفتار نادرست خود و عدم روشن نمودن علت جدايىشان، اين تقصير و سرزنش را بر گردن و شانههاى فرزند 5 سالهى خود انداختهاند. اين احساس گناه زمانى به پايان خواهد رسيد كه يكى از والدين بنشيند و خالصانه و مستقيم با فرزند خود صحبت كند و علل اين جدايى را برايش بازگو نمايد.
سعى كنيد تا جايى كه ممكن است زندگى فرزندتان را ثابت و استوار نماييد. البته جدايى عاملى است كه سبب تغييراتى در زندگى خانوادگى مىگردد. تغييرات اساسى و كاهش استوارى زندگى به واسطهى طلاق، ممكن است سبب ايجاد اضطراب و احساس عدم حمايت در فرزند گردد. هر كودكى نياز به احساس امنيت و ثبات روحى و جسمى دارد. اقامت داشتن در همان منزل قبلى، حضور در همان مدرسه، سپرى كردن اوقات فراغت با دوستان قديمى و همچنين حضور در همان فعاليتهاى اجتماعى، سبب ايجاد ثبات و امنيت، آرامش روحى و روانى در كودك مىگردد. قابل ذكر است كه اگر يكى از والدين و يا هر دو آنان بعد از جدايى تمايل به شروع زندگى جديد خود، در محلى جديد نمايند و تغييرات اساسى را در محيط زندگى خود ايجاد كنند فرزندان به ندرت به اين مسئله روى خوش نشان مىدهند.
به گونهاى عمل كنيد كه فرزندتان به هر دو شما دسترسى داشته باشند و از محبت هر دو شما بهره بگيرند. يكى از ترسهاى شايعى كه بچههاى طلاق با آن مواجهاند ترس از ترك شدن توسط والدين مىباشد كه از لحاظ عاطفى روى آنان اثرگذار است. وظيفهى پدر و مادر اين است كه از ترسها بكاهند و اين تنها با حرف و صحبت امكانپذير نيست بلكه حضور مستمر فيزيكى و مشغول ساختن خود در فعاليتهاى فرزندمان را مىطلبد. همچنين وقتى كه فرزندان تمايل دارند كه با پدر و مادر خود تلفنى صحبت كنند بايد اين امكان براى آنان فراهم شود. يكى از مخربترين عوامل نفوذى در طلاق اين است كه والدين واقعا از نظر روحى و عاطفى فرزند را به حال خود رها مىكنند و اين موضوع هم مىتواند به دليل خود شيفتگى فرد باشد و يا به خاطر مشكلات روحى و عاطفى خود پدر و مادر است. در چنين مواردى كمبود پدر و يا مادر جدا احساس مىشود و والدين بايد مشكل خود را از طريق روان درمانها و روانشناسان حل نمايند.
عملكرد والدين بايد چگونه باشد
اين موضوع مهمترين عاملى است كه به ما مىآموزد چطور با مسئله جدايى به خوبى و به درستى كنار بياييم. تحقيقات بسيارى حاكى از اين مسئله مىباشد كه وقتى كشمكش و تضاد ميان پدر و مادر به اوج خود مىرسد، فشار روحى و عصبى در هر يك از افراد خانواده افزايش مىيابد و در اين زمان فرزندان براى وفق دادن خود با اين زندگى و كنار آمدن با آن دچار مشكل مىشوند. نكتهى جالب اين جاست كه اين موضوع تنها در خانوادههايى كه طلاق در آن صورت گرفته صدق نمىكند بلكه در خانوادههايى كه در آستانهى جدايى هستند نيز ديده مىشود. بايد به خاطر داشت كه ميزان كشمكش والدين چه پيش از طلاق و چه پس از آن، در شدت اين موضوع مؤثر است.
زن و شوهرى كه از يكديگر جدا شدهاند بايد به خاطر فرزندشان سعى كنند كه روى تصميمات مهم زندگى خود توافق داشته باشند چون اين مسئله روى زندگى فرزند مؤثر است. همچنين والدين بايد به خاطر داشته باشند كه بعد از طلاق، روى اهداف مشترك زندگى نيز بايد با يكديگر همكارى و همدلى داشته باشند تا فرزندان دچارمشكل نگردند، البته بايد گفت كه اگر در كنار هم بودن به خاطر بچهها، يادآور ازدواج غلط و كشمكشهاى آنان باشد، اين عمل توصيه نمىشود. هيچ كس بر اين باور نيست كه كنار آمدن با موضوع طلاق امر سادهاى است. قطعا اين مسئله با مشكلات زيادى روبرو است، اما نكتهاى كه وجود دارد اين است كه والدين بايد مسئوليتهاى خود را در قبال فرزندشان تقسيم كرده و ضمنا هر كارى را كه در كاهش عصبانيت و مشكلات جدايى مؤثر واقع مىشود، در نظر بگيرند و تا جايى كه ممكن است به خاطر فرزندان، با همسر سابق خود همكارى كنند.
همان طور كه پيشتر ذكر شد، ضرورت دارد كه به خاطر سلامت روحى و روانى فرزندان، بعد از طلاق براى آنان محيط مناسب و سازمان يافتهاى را ترتيب دهيم. به عنوان يك قانون بايد بدانيم كه هر چه تغييرات زندگى فرزندان بعد از طلاق بيشتر باشد، مشكلات آنها براى وفق دادن خود با اين موقعيت جديد، افزون خواهد شد. اين تغييرات شامل مسائل اقتصادى، وضعيت و مكان زندگى و در نهايت رسيدگى به علايق و فعاليتهاى آنان مىباشد. هنگامى كه مادر خانواده كه مسئوليت اداره فرزندان را به عهده گرفته است دچار مشكلات مالى گردد، در اين صورت كودكان نمىتوانند خود را با زندگى جديد وفق دهند. زيرا به علت مشكلات مالى، فعاليتهاى اجتماعى و امكانات آنان دچار تحول مىگردد و خواستههاى فرزندان برآورده نمىشود. محيط مناسب و استوار به اين معنى است كه مسئوليتها، مقررات و انتظارات زندگى شبيه و همچون گذشته ادامه پيدا كند. اگر يكى از والدين ملايم و با گذشت باشد و ديگرى سختگير، يا يكى از آنها ولخرج بوده در حالى كه ديگرى خسيس باشد، اين امر باعث سردرگمى فرزندان مىگردد و به ناچار احساس تنفر از يكى از آنان ايجاد مىشود چون فرزندان تصور مىكنند كه والدين در برآوردن انتظارات آنها انصاف را رعايت نمىكنند.
وقتى كه بعضى از والدين به خاطر اذيت كردن همسر سابق خود، از ملاقات فرزند خود با او ممانعت مىكنند اين مسئله تأثير زيانبارى را روى فرزندشان مىگذارد و اثر مخرب آن به روى كودك بيشتر از همسر سابقشان است. به طور كلى مىتوان گفت كه هر چه كشمكش و تضاد كمتر باشد براى هر دو طرف بهتر خواهد بود. هيچ گاه نبايد فرزندان به عنوان دستاويز و بهانه در كشمكشهاى بين زن و شوهر مورد استفاده قرار گيرند، حقوق حضانت و سرپرستى بايد مورد احترام واقع شود و برنامههاى ملاقات فرزند نيز بايد از پيش تعيين شده باشد. عامل مهمى كه بعد از طلاق در وفق دادن فرزند با زندگى جديد مؤثر است بر اين اساس است كه چقدر والدين تلاش مىكنند كه ارتباطات جديد و ثابت و استوارى را به طور موفقيتآميزى با فرزند خود برقرار كنند. هر چه برخورد فرزند با پدر و مادرش بيشتر باشد و هر چه اين برخوردها و ارتباطات سازندهتر باشد در اين صورت بهتر مىتواند خود را با تغييرات جديد زندگى وفق دهد.
به طور خلاصه مىتوان گفت كه تغييرات ناشى از جدايى پدر و مادر در زندگى افراد خانواده، به مقدار زيادى با چگونگى برخورد والدين با اين موضوع ارتباط دارد و اين كه چطور والدين با اين مسئله روبرو مىشوند و از عهدهى مشكلات آن برمىآيند. اگر جدايى به طور درست و مناسبى صورت گيرد مىتوان گفت كه از يك ازدواج و زندگى ناموفق بهتر خواهد بود، چون فرزندان ديگر شاهد جنگ و دعواهاى پدر و مادر خود نخواهند بود. بايد به خاطر داشت كه در طلاق، اين پدر و مادر هستند كه از يكديگر جدا مىشوند نه فرزندان، اين بدان معناست كه شكست در زندگى زناشويى به معنى پايان مسئوليتهاى پدر و مادر در قبال تربيت و پرورش فرزندانشان نيست. در صورت جدايى والدين، پدر و مادر مسئوليتپذير، بايد تمام تلاش خود را براى مهار تنفر و عصبانيت بنمايند و در مورد مسائل بنيادى زندگى فرزندان، با هم توافق كنند تا بتوانند نيازهاى آنان را برآورده كرده در مراحل مهم زندگى در كنار آنها باشند. اگر انجام اين كار براى والدين مشكل است در اين صورت بايد به فكر حل اين مشكل از طريق مشاوره درمانى باشند تا بتوانند بر مشكلات ناشى از طلاق فايق آيند و اين دردها و سختىهاى جدايى را با وظيفهى پدر و مادرى خود در هم نياميزند و به مسئوليتهاى پدر و مادرى خود بهتر بينديشند و عمل كنند.
پی نوشت ها :
(1). Dr. Dozen
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}